نمایش «آرش-ساد»[1] با وام گرفتن از چند متن نمایشی و غیرنمایشی و ارجاعات برونمتنی همواره سعی بر عبور از گفتمان (تراگفتمان) خود در جایگاه اصلی دارد و در بُعد دیگر گفتمان مدام دست به استحاله میزند و استعارهسازی میکند که در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد. گفتمان استحالهای به گفتمانی گفته میشود که در فرآیند گفتهپردازی از خود عبور کند و در اصل خود باشد. در عین اینکه خود را به وجه دیگر به خوانش درمیآورد وجه اصلی خود را نیز حفظ کند. این گفتمان حاصل رسالة دکتر محمد هاتفی است و به نوعی به عقل-کلام محوری دریدا و بن فکندن از ساختار اصلی و بنریزی در نگاه واسازانه نزدیک است.
آرش نام پهلوانی در اساطیر ایرانی است که بهرام بیضایی در نمایشنامه خود از او شخصیت متزلزلی بازنمایی کرده که در پی آزادی باید حد و مرز تعیین کند. محمد رحمانیان در اقتباس خود از این نمایش آن را به مکان و فضای دیگری از تحولات اجتماعی میبرد و با نمایش دیگر شکنجه و قتل ژان پل مارا پیوند میزند. نمایش دوم نوشتة پیتر وایز در سال 1808 م است که داستان آن در تیمارستان شارنتون پاریس میگذرد، مارکی دوساد نمایشنامهای را کارگردانی میکند که بازیگران آن از بیماران روانی انتخاب شدهاند. در سوی دیگر مکان بیمارستان روانپزشکی آزادی در تهران انتخاب شده است که در سال 1391 به دست برخی عوامل شهرداری تهران تخریب شد و گویا همچنان مشکلات قضایی دارد.
آرش ساد با یک اجرا در دل مخاطبان اتفاق میافتد. بیماران روانی تیمارستان به یکباره فرار میکنند و در پی یک آزادی هستند که با حد و مرزهای سالن تالار وحدت و شیشهها مواجه میشوند. مخاطبان در مشارکت تنها حیرتزده هستند و پرستاران در کنترل بیماران، دست به خشونت میزنند. خشونتی برای جلوگیری از آزادی. این کشمکش آنقدر به درازا کشیده نمیشود و با مهار آنها و درخواست برای اجرای نمایش آرش از بهرام بیضایی به سالن کشیده میشود؛ البته همچنان وجه مشارکتی آن حفظ شده است. بازیگران با رفتارهای پریشان خود کنجکاو از این همه مخاطب هستند و در هیچ لحظهای از گونة نمایشی و شخصیت خود خارج نمیشوند. آنها کمکم روی صحنه خود را آماده میکنند تا جایی که پرستار خود در آستانه نقش و پرستاری همه را به امر نمایشی دیگر فرامیخواند.
برای خواندن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید.